خلاصه کتاب
سعید با حال نگرانی در جستجوی برادرش به همه جا سر میزد. از بیمارستانها تا کلانتریها. اما هیچ خبری از افشین نبود. خدای من یعنی افشین من کجاست؟ این صدای مادرش بود که به گریه و زاری افتاده بود. سعید جان برو برادرتو پیدا کن، ممکنه بلایی سر خودش بیاره. مادر جان نترسید هیچ مشکلی براش پیش نیومده. من همه جا رو گشتم ولی هیچ جا نبود. سعید باز ماشین رو روشن کرد تا به همراه پدرش به دنبال افشینی بروند که معلوم نیست کجاست.
https://niceroman.ir/?p=11685
لینک کوتاه مطلب: