باد ملایمی شروع به وزیدن کرده بود. به زحمت دسته کلید را از داخل جیب پالتو اش درآورد. با نوک پا در را با فشار باز کرده و کیسه های خرید را به آرامی روی میز کنار در گذاشت. نفسش را با صدا بیرون فرستاد. دست به کمر کنار در ورودی خانه ایستاده بود تا نفسی تازه کند. با صدای سیمین سرش را به بلند کرد.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " نایس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! - پشتیبانی وبسایت گروه فریا
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.