خلاصه کتاب
در که باز شد صدای دست و سوت سالن را پر کزد. آر شیا و ترنج به جمعیتی که توی سالن و پذیرایی جمع شده بودند با تعجب نگاه کردند.
ماکان کنار در دست به سینهای ستاده بود و با لبخند پهنی هر دو را برانداز میکرد. وقتی نگاه متعجبان دو را دید با بدجنسی گفت:
چیه بابا. باز خوبه گفتم اینجا چه خبره.
ارشیا به جمع لبخندی زد و به ماکان گفت:
https://niceroman.ir/?p=11625
لینک کوتاه مطلب: