خلاصه کتاب
اول بهار بود … باران نم نم بر تن تشنه ی خاک می بارید … بوی شکوفه ی درخت ها و عطر سبزه های باران خورده مشام را نوازش می کرد … هوا پر از نای خاک بود و من سرمست از این عطر نفس گیر همه ی وجودم را به دست نسیم بهاری سپرده بودم … دست نوازش گر باد از میان شیشه ی پایین آمده ی ماشین در میان موهایم بازی می کرد و با شیطنت آنها را در هم می ریخت!
https://niceroman.ir/?p=2336
لینک کوتاه مطلب: