خلاصه کتاب
من و ارسلان از کودکی با هم بزرگ شده بودیم و بهترین و صمیمی ترین دوستان هم بودیم .من شمار دوست های ارسلان را داشتم و می دانستم مثالا فلان روز که به مهمانی یکی شان رفته برایش هدیه چه خریده و آخرین بار که ماشینش را عوض کرده چقدر سرش کلاه رفته وحتی می دانستم گاهی شب ها برای خوابیدن نیاز دارد به خوردن قرص آرامبخش و از آن طرف ارسلان آمار کراش های من را داشت می دانست برای نگفتن خیلی حرف ها به مامان ملیحه از چه ترفندهایی استفاده میکنم و یا فلان عطرم را به چه قیمتی خریدم و به همه چه قیمتی را گفتم وحتی می دانست وقتی مامان
https://niceroman.ir/?p=2529
لینک کوتاه مطلب: