پرونده ها وسط دفتر ریخته بود … لب تاب روی زمین افتاده بود و چراغش فلش میزد! برگه های زونکنها روی زمین پخش شده بود … کشوی پرونده ها بیرون بود و میز کارم یک طرف اتاق افتاده بود … فرش جمع شده بود و تکه تکه پارکتها کنده شده بود! سر درگم باز هم دور خودم چرخیدم … تمام بدنم میلرزید … دست هایم یخ بسته بود!
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " نایس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! - پشتیبانی وبسایت گروه فریا
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.