خلاصه کتاب
چند ساعتی مشغول درس خوندن بودم، از زمان حال جدا شده بودم و میون درسهام گم شده بودم … دروسی که برای خوندن انتخاب کرده بودم از دلنشین ترین درسها بودن، موقع خوندنشون حسابی عشق می کردم و غرق اونا می شدم … مشغول خوندن فصل آخر شیمی و دیدن عکس ملکولها و خوندن مسئله هاش بودم که در اتاقم با صدای بدی به دیوار خورد، از جام پریدم و باعث شد دستم به مدادهای روی میزم بخوره و به زمین بریزه
https://niceroman.ir/?p=2229
لینک کوتاه مطلب: