خلاصه کتاب
باز باران بی ترانه...
بی نوای عاشقانه...
خسته از مکر زمانه...
غافل از حتی رفاقت...اشک هایی طبق عادت...روی دوش ادمیت...میخورد بربام خانه
قصه پر غصه دخترک مهربان و پرشیطنتی که باعث شادی و دلگرمی اطرافیان است اما غمی نهفته همیشه در دل دارد که باهربار بارش باران روانش را زیرو رو میکند و دریکی از این روزهای بارانی مردی پیدا میشود که چتر میشود دست نوازش میشود بر چشمانی که هیچ کس اشک را دران باور نخواهد کرد اما زمانه خوشبختی او را نمیخواهد و عاقبت سارا از مرد بارانی چتر خدا در روزهای غم جدا میشود و به دنبال انتقام میرود انتقام اما به نحوی دور از باور خلاصه میشود در عشق عشقی به وسعت تمام کینه ها....
https://niceroman.ir/?p=9876
لینک کوتاه مطلب: