خلاصه کتاب
وقتی بازیچه ام کردی وپسم زدی… وقتی ک حرفهات وکارات به قلب وجسم وروحم زخم زد….. وقتی جای جای بدنم از به دام انداختن حریصانه ووحشیانه تو کبود شد….. وقتی ک دیگ دختر نبودم…. اشکم ک ریخت…. دلم ک شکست…. رفتم ،ولی…. ترس از نگاه هایی ک روم خیره شه… انگشت هایی ک به سمتم نشونه بره… حرف هایی ک با بی رحمی قضاوتم کنه… نگاه رنجیده ونگران مادرم ک روم قفل شد…. برگشتم ،اما…
https://niceroman.ir/?p=9893
لینک کوتاه مطلب: