خلاصه کتاب
با قدم هایی لرزان و خسته؛ تلوتلو خوران از پله ها بالا رفت و دستگیره را پایین کشید و داخل شد.
او زنی که روی تخت با لباس خوابی که بود و نبودش هیچ فرقی نداشت را میپرستید.
با تیرکشیدن شقیقهاش، انگشتانش را به پیشانیاش فشرد و قدم به قدم نزدیک تخت شد.
لباس کاریاش را از تنش درآورد و چهار دست و پا روی تخت خزید.
موهای کوتاه همسرش را بوسید و انگشتان زخمیاش را روی استخوان گونهاش کشید و گوشهی لبش بالا رفت.
https://niceroman.ir/?p=9486
لینک کوتاه مطلب: