خلاصه کتاب
داستان راجب دخترپولداری به اسم سوگند هست که عاشق پسرداییش میلادمیشه ازاین موضوع داداشش سهیل وبهترین دوستش شبنم خبردارن بعدازمدتی میفهمه میلادمیخوادبازیبادختردوست مامانش ازدواج کنه ازاین موضوع خیلی ناراحت میشه شب قبل از عقد میلاد حالش بدمیشه وبیهوش میشه ومیبرنش بیمارستان وقتی بهوش میاد میفهمه میلادعقدرو بهم زده وازایران خارج شده خوشحال میشه که ازدواج نکرده
https://niceroman.ir/?p=11455
لینک کوتاه مطلب: