خلاصه کتاب
با سرعت از پله ها بالا می دویدم. صدای پاهام پخش شده بود. همه با تعجب نگام میکردن. وقتی رسیدم دم در کلاس استاد داخل بود.چند نفس عمیق کشیدم در زدم و داخل شدم…استاد مقامی با نگاه جدی همیشگیش بهم خیره شد. یکی از سختگیرترین استاد هایی بود که داشتم. خیلی رو انضباط حساس بود بعد از ورودش به کلاس اجازه نمیداد کسی بیاد. با لحن جدی گفت:خانم آریایی فکر میکنم جلسه اول تاکید کرده بودم که دانشجو ها باید قبل از ورودم به کلاس سر جلسه حاضر باشن در غیر این صورت اجازه ورود ندارن درسته؟ الان 20دقیقه از ساعت کلاس گذشته.
https://niceroman.ir/?p=1903
لینک کوتاه مطلب: