خلاصه کتاب
صدای گوشیم چشم از تلویزیون گرفتم. طبق معمول سارا بود. سلام سارا…سارا: سلام ریحانه خوبی؟ مرسی خوبم تو خوبی؟جونم عزیزم!به عادت همیشگیش، اول به سینما دعوتم کرد و بعد، شروع کرد به تعریف از دوست پسر مزخرفش!اما تو جواب پیشنهادش، نه قاطعی گفتم و
گوشی رو قطع کردم.این دختر هیچ وقت نمیفهمه،
همیشه وقتی کار از کار میگذره تازه متوجه می شه
https://niceroman.ir/?p=3166
لینک کوتاه مطلب: