خلاصه کتاب
به عقب نگاه میکنم و به گذشته لبخند میزنم، با تمام بدیهایش اما کفه خوبیها گویا سنگینتر است، تو نیز در سمت خوبیها نشستهای و لبخند میزنی، درست جوری که من را به آینده امیدوار میکند. امیدی واهی که هیچ در پی ندارد جز جنگیدنهای من برای تو، یا اینگونه بگویم جنگیدن ما برای یکدیگر.شما تا زمانی که نفهمید چه چیزی در سایههای شب پنهان است، نمیتوانید شب بیدار بمانید.
https://niceroman.ir/?p=1401
لینک کوتاه مطلب: