خلاصه کتاب
یک پسر آمریکایی الاصل بود که بیست و دو سال بیشتر نداشت. قدش یک متر و هشتاد سانتی متر بود و اندام ورزیده و پوست برنزه ای داشت و درست عین پدرش زمینه ی چشم و مویش مشکی بود که خیلی هم جذابش می کرد. او شش ماه پیش از این که با جیران آشنا شده بود، آن هم در بیمارستانی که بانو بستری بود و آن دو برای اولین بار یکدیگر را در سالن انتظار بیمارستان ملاقات کردند و این آشنایی کوتاه به این نامزدی طولانی و دوست داشتنی منجر شد. در حقیقت نیک تنها دلخوشی جیران شده بود چرا که بیماری بانو و نیز نداشتن وضع مالی مناسب عرصه را برایش تنگ کرده بود و حالا این نیک بود که با جملات مثبت، نگاه های دلسوز و ابراز علاقه های صمیمانه اش، سورپرایز زندگی کوچکش شده بود.
https://niceroman.ir/?p=1597
لینک کوتاه مطلب: