خلاصه کتاب
توی ماشين نشستم و بی حوصله نگاهم رو از شيشه ماشين به خيابون دوختم. چقدر روز کسل کننده ایه! مثل همه
روزهایی که این روزا درگيرشم.
با انگشتم روی فرمون ضرب گرفتم و آهنگی که از ضبط ماشين پخش می شه رو همراهی می کنم. نگاهم رو دوباره
به ساعت می اندازم. 1 دقيقه بيشتره که جلوی در خونه اش منتظرم گذاشته. عادتشه! گوشی موبایلم زنگ می
خوره، بدون اینکه نگاهش کنم، بی رغبت جواب می دم:
بله؟ -
تارا جون هنوز پایينی؟ -
صدایپرناز و کشدار پریناز توی گوشی می پيچه. از لحن خونسردش حرصم می گيره و در حاليکه سعی می کنم
عصبانيتم رو از انتظار 1 دقيقه بروز ندم، شمرده و آروم می گم:
پس می خوای کجا باشم؟ -
https://niceroman.ir/?p=606
لینک کوتاه مطلب: