رضا ازپشت سر به طرفشان می آمد در حالی که دهانش را به علامت تعجب کج کرده بود و ابرویش رابالا زده بود به آنها نزدیک شد و حالت رسمی به خود گرفت رضا:سلام …. سلام خانم به سلامتی مثل اینکه حالتون بهتر شده بهاره :بله طوریم نبود فقط ضعف کرده بودم
رد ، سردیش جانش را میبرد به گذشته ها آنجا که شاید هیچ گاه دیگر بازگشتی نداشت .