خلاصه کتاب
تا به حال با ماشین اتومات، رانندگی نکردم و حتی هیچکدام از دکمه ها و کنترلش را بلد نبودم. گواهینامه رانندگی ام را هم همان چندسال پیش به خاطر کمک به پدرم گرفتم. و آخرین ماشینی که تخصصم در رانندگی اش بود، همان وانت و پراید پدرم بود که تابستانها، میوه های باغ را جعبه در آن می چیدم و هر از گاهی به شهر می آوردم. صدای فرهاد مرا از افکارم بیرون کشید
https://niceroman.ir/?p=2396
لینک کوتاه مطلب:
سلام. از پارت ۲۰۱ رمان برزخ سرد میشه تا حدود ۱۰۰ پارت نیست. بعد از پارت ۳۰۱ دوباره رمان سیگار سناتور میشه با جهش صد پارتی! اصلا نمی فهمی چی شد!