خلاصه کتاب
از طبقه سوم بیمارستان هر فیلد بیرون را می نگریست. بر خلاف روزهای قبل، آن روز هوا آفتابی بود و سبزههای محوطه بیمارستان که از باران شب پیش خیس شده بودند زیر نور آفتاب جلوههای خاصی پیدا کرده بودند. از انتهای راهرو دکتر فروزان، دکتر هیرون به من نزدیک میشدند. از پنجره روی برگرداندم و به طرف آنان رفتم.
_سلام ، صبحتان بخیر.
هر دو با هم جوابم را دادند: سلام روز بخیر .
دکتر فروزان در حالی که لبخند میزد گفت: حالت چطور است دخترم؟
چون فارسی شروع به صحبت کرده بود من هم به فارسی جواب او را دادم: متشکرم دکتر، حال مادرم چطور است؟
سری تکان داد و جواب داد: عمل رضایتبخشی را پشت سر گذاشتیم، مادرت زن مقاومی است و بخوبی توانست این عمل را تحمل کند. حالا که آزمایشهای بعد از جراحی قلب مادرت را دیدهام میتوانم با اطمینان بگویم قلب او میتواند سالیان سال کار کند، ولی به شرطی که رژیم غذایی را دقیقاً رعایت کند تا رگها دوباره مسدود نشوند.
نفس راحتی کشیدم و پرسیدم: میتوانیم او را به خانه ببریم ؟
https://niceroman.ir/?p=168
لینک کوتاه مطلب: