خلاصه کتاب
پایم را از روی پدال گاز بر نمی داشتم. انقدر گاز دادم، تمام عضلههای
پشت پایم درد میکرد. ماشینم در حال پرواز بود. عشق سرعت بودم و در
آن لحظات تمام حواسم به آن مزدای سفید بود تا از من جلو نزند. از بین
ماشینها الیی میکشیدم و با سرعت جلو میرفتم. راننده مزدا با رفیق کنار
دستش، رانندگی من را مسخره کرده بودند. باید نشانشان می دادم، دست
فرمان دخترها هم دست کمی از آنها ندارد! در آن لحظات خودم را نماینده
تمامی دخترها می دانستم.
https://niceroman.ir/?p=11206
لینک کوتاه مطلب: