خلاصه کتاب
بُرهان زرگر، ته تغاری حاج آقا زرگر بزرگ راستهی طلافروشهای بازار بزرگ تهران، پسری از یه خانوادهی سنتی و مذهبی که بجز خواهر و مادرش با هیچ جنس مونثی هم صحبت نمیشه و چشماش هیچ زنی رو نمیبینه! رسواییش وقتیه که اونو توی بدترین موقعیت با زنی میبینن! برهان چشم پاک حالا باید برای رهایی، با دختری ازدواج کنه که...
و مروارید دختر هجده سالهای که برای رسیدن به آرزوهاش از پرورشگاه که تمام این سالهای زندگیش رو اونجا گذرونده میاد بیرون و به دنبال زندگی جدید میره! همون روز اول بعد از تجربهی اولین هیجان، با برهان روبرو میشه و موقعیت بدشون توی اون انبار باعث میشه تا حرفهای زیادی پشتشون دربیاد. حاج آقا زرگر پدر برهان اونا رو مجبور میکنه تا با هم ازدواج کنن و این دقیقا چیزیه که مروارید میخواد...
https://niceroman.ir/?p=9336
لینک کوتاه مطلب: