اینبار تن صدام متظاهرانه نیست و چقدر نزدیکه به من اشکم می چکه می لغزه و آروم سر می خوره تا چونم و چقدر دوس دارم این قلقلک ایجاد شده از برخورد اشک با پوستم رو … می گذارم اشکهام روی صورتم خشک بشن و به وسوسه ی پاک کردنشون غلبه می کنم … اینطور خیلی معصومانه به نظر می رسم و فکر می کنم چه متظاهرانه!
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " نایس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! - پشتیبانی وبسایت گروه فریا
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.