قصه رو شروع می کنیم، از زبون دختری که دست انداخت
بیخ گلوی دختر لوس خانواده و حالیش کرد که توی دنیای گرگهای گوسفند نما،
لازمه که مواظب باقی مونده های خونواده ش باشه ،
دستشو گرفت رو زانو هاش و دونه دونه درا رو زد و
دنبال رحمت خدا گشت،تا خانواده ش رو نجات بده.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " نایس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! - پشتیبانی وبسایت گروه فریا
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.