خلاصه کتاب
شاداب
- من دیگه برم ...
- کجا؟ !... هنوز سر شبه ...
- ساعت دو نصف شبه دیگه دیر وقته ...
یلدا رو بوسیدم دوباره تولدشو تبریک گفتم و از خونشون
بیرون اومدم ... تو کوچه پشه پر نمیزدخونه ی یلدا یه کوچه
ازخونه ی ما دورتر بود ... از کوچه بیرون اومدم یاد قرصای مادر
بزرگ افتادم باید میخریدمش نسخه دارو رو از توی کولم
بیرون آوردم گذاشتم توی جیب شلوار جینم ... خیلی خوب بود
که توی خیابون اصلی نزدیک محلمون داروخونه ی شبانه روز
هست ...
از داروخونه اومدم بیرون ... نزدیک کوچمون که رسیدم صدای
بلند ترمز ماشین اومد سرمو برگردونم اونور خیابون توی
کوچه ی بن بست که اصلا کوچه نبود مثل یه گاراج بزرگ
بود و یه فضای خالی داشت ... یه ماشین واردش شد حتما به
دیوار برخورد کرده بود چون ماشین سرعت زیادی داشت
https://niceroman.ir/?p=673
لینک کوتاه مطلب: