خلاصه کتاب
سعی کردم از زیر دستهای تنومندش فرار کنم که با یک حرکت موهای طلاییام رو تو چنگالش گرفت، با تمام زوری که داشت من رو به سمت رختخواب های گوشهی اتاق پرت کرد.
کف اتاق با فرشی رنگ و رو رفته پوشونده شده بود؛ با گریه و درد به آراد خیره شدم و هوای که داخل اتاق منبسط شده بود به داخل ریههام کشیدم.
سرم رو پایین انداختم، صورتم از درد جمع شده بود و تک تک سلول های تن و بدنم درد میکرد. شاید اگه عاشق نمیشدم مطمئنا این کتکهای گاه و بیگاه نصیبم نمیشد.
https://niceroman.ir/?p=901
لینک کوتاه مطلب: