خلاصه کتاب
شک و شبهه اى نیست من هم همانند قاتلان خواهم كشت !
به گونه اى خواهم بود كه حتى بترسند !
از سایه اى كه فقط بازتاب من است !
از من بترس زیرا خون تو در چشمان من جاریست !
تو را خواهم كشت در تباهى از جنس فلاكت !
از من بترس زیرا تو را خواهم درید !
دریدن از جنسى همانند تو ، همانند من !
چرا كه خواهم فهمید تو هم از جنس منى !
از نوع من !
خودمو بیشتر بهش نزدیک كردم و تو گوشش گفتم
_ ولش كن خسته اى الان باید بخوابى زود باش برو سرتو بزار رو بالش نماز نخون
چشاشو بست و خمیازه كشید بعد از چند ثانیه دوباره خمیازه كشید و گفت
_ اهع ولش كن ظهر باز قضاشو میخونم
لبخند خبیثى روى لبم نشست كه با شنیدن ذكر ... بِسْم الله الرحمن الرحیم ... كه پدر این
دختر گفت زخم عمیقى نشست روى بازوم نعره زدم و خودمو كشیدم عقب كه خوردم زمین
چشامو بستم و تالار خونه زوبعه رو تو مغزم تجسم كردم وقتى چشامو باز كردم تو حیاط
بودم و عارض جلوم بود
https://niceroman.ir/?p=642
لینک کوتاه مطلب: