خلاصه کتاب
دست به سر می کنم این ثانیه ها را، شاید اینبار بیایی… شاید اینبار نمیرد، شاید اینبار نسوزد، شاید اینبار دل غمزده ی من، با نگاه تو نمیرد… و شاید اینبار دل تو، به تمنای نگاهی، به تمنای وفایی، به تمنای وصالی… شاید اینبار بلرزد، شاید اینبار بماند… چه تمنای محالی! امروز که از باغ قدیمی عشقت گذر می کردم، ساعت زنگ زده از کار افتاده ای را دیدم. یادم آمد سالها پیش آن را، برای آمدنت کوک کرده بودم…
https://niceroman.ir/?p=1709
لینک کوتاه مطلب: