خلاصه کتاب
می دانستم که در شرکت در مورد من و حامی کنجکاو شده اند، حتی با وجود اینکه با خود حامی با ماشین رفت و آمد می کردیم و با هم بودیم بیشتر شبهه برانگیز شده بودیم … نمی دانم شاید روزی من را به همه به عنوان دخترخوانده اش معرفی می کرد تا حداقل خیال کارمندانش مبنی بر حس کنجکاوی شان را آسوده می کرد … سوار شدم و هر دو به سمت خانه جدید به راه افتادیم
https://niceroman.ir/?p=2508
لینک کوتاه مطلب: