خلاصه کتاب
گاز بزرگی به همبرگرم زدم و همین باعث شد نصف مواد از زیرش توی کیسه بریزه. مهرناز همون طور که سیب زمینیش رو میخورد گفت: چند شبه رعایت نمیکنی ها! با این وضع چاق میشی … بیخیال شونه ای بالا انداختم و گفتم: نمی تونم از گشنگی بمیرم که. بیخیال بابا! نوشتی جزوه هارو؟ … خودکارش رو پایین انداخت و گفت: آره. یادت باشه کپی بگیرم برات! … زیر لب یه “خب” گفتمو یه گاز دیگه به همبرگر زدم! ساره لگدی به پام زدو آروم گفت: عین آدم بخور. آبرومونو بردی!
https://niceroman.ir/?p=1972
لینک کوتاه مطلب: