خلاصه کتاب
الینا یکدونه دختر خانواده مقدم، داره مثل همه آدمهای معمولی زندگی میکنه.سرگذشت همه ما آدمها پر از تلخی و
شیرینی و پستی و بلندیه. همه چیز از یه نگاه شروع میشه. نگاه مردی که زندگی الینا رو توی مسیری میندازه که به
مغز کوچیک الینا نمیرسه! اما قصه از موقعی شروع میشه که الینا وارد تهران میشه....
گاهی باید از واقعیت دور شد. یا شاید هم نه ، گاهی باید از جبر زمانه گذشت . گاهی یک » بسم الله الرحمن الرحیم « : مقدمه
سری اتفاق برای ما روشن نیست ! گاهی باید لجبازی و غرور را کنار گذاشت ... چون تو آفریده شدی که کمک کنی ، که نجات
بدهی ! چه بسا که آن کمک با نگاه باشد . فقط جنس لجبازی هایت را عوض کن ... تو نباید شکست بخوری، حتی به قیمت
جانت . اطرافت را بِپا... توکلت بر خدا باشد . بدان که دنیا در دست تو خواهد آمد . فقط کافیست بخواهی؛
تو... بخواهی .
مقنعه ام رو سرم کردم و جلوی آینه رفتم تا مرتبش کنم. صدای کلافه ی مامانی بلند شد . مامانی: الینا جان زود باش دیگه.
عروسی که نمیخایم بریم مادر ! لبخندی زدم و بلند گفتم: باشه مامان جون اومدم دیگه، بابا چند بار بگم دیر رسیدن بهتر از
زشت رسیدنه ! خاله نگار اومد دم در اتاق و گفت: خاله جان انقدر زبون نریز. دیر میشه ها، ساعت 4 شد . چادرم رو از جالباسی
برداشتم و روی سرم مرتب کردم . با لبخند برگشتم طرفه خاله و گفتم: بریم. رفتم توی هال.
مامانی روی کاناپه نشسته بود و با تسبیح سبزش صلوات میفرستاد. با لبخند رفتم طرفش و ب وسه ای روی لپ های
گلیش انداختم. گفتم: بریم خوشگل خانوم؟ با همون لبخند همیشگیش نگاهم کرد و روی پیشونیم ب وسه ای نشوند.
کمکش کردم تا بلند شه و به طرف دره هال حرکت کردیم . این منم. الینای مقدم. دختر ارشد خانوادهی مقدم. ساکن پایتخت
معنوی ایران. الان هم تصمیم به زیارت حرم امام رضا
گرفتیم و من یه ساعته که داشتم حاضر میشدم و خالهی کوچیکم نگار خانم و مامان بزرگم رو اذیت میکردم . همه کلا
با لباس پوشیدنه بنده مشکل دارن. معمولا ساده و شیک تیپ میزنم و شیش ساعت جلوی آینه به خودم ور نمیرم. فقط
توی انتخاب لباس یکم وسواس دارم . یک مانتو مشکی، شالو شلوار قهوه ای و کیف و کتونی مشکی و چادر پوشیدن؛
خاله و مامانیم رو کلافه کرده بود. مسیر حیاط تا دره کوچه رو با مامانی طی کردم. به باغچه نگاهی انداختم و در حین راه
رفتنمون گفتم : - مامانی ساله دیگه، به جای درخت و بوته یکم گل توی این باغچهی به این بزرگی بکارید .
https://niceroman.ir/?p=736
لینک کوتاه مطلب: