خلاصه کتاب
درحالی که ماشین مدل بالا عقب عقب امد و قصد پارک کردن داشت صبورا بازرنگی خاصی ماشین کوچکش را در ان جای خالی پارک کرد و بدون توجه به چهره ی عصبی راننده ان ماشین،شیشه ها را بالا داد و پیروزمندانه ازماشینش پیاده شد.راننده ی عصبانی که هنوز باورش نیم شد به این راحتی جای پارکش را غصب کرده باشند با عصبانیت تمام پیاده شد و در مقایل صبورا قرارا گرفت و با صدای بلندی که در همهمه ی رفت و امد ماشین ها گم می شد گفت...
https://niceroman.ir/?p=10630
لینک کوتاه مطلب: