نفس نفس میزد، حال نامساعد، کلافگی و سردرگمی بیچاره اش کرده بود، شاید هضم تمامی موضوعات برایش دشوار می نمود و گفتن خیلی از حر فها سخ تتر؛ درست مثل جان کندن! اما عصبی بود و باید حرف می زد، آدم عصبی که نمیتوانست کنترلی بر روی اعصاب خود داشته باشد؛به سمتش چرخید و با صدای بلند گفت: تو برادر من نیستی!
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " نایس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! - پشتیبانی وبسایت گروه فریا
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.