خلاصه کتاب
داستان درمورددختری به اسم آسمانه که برای ادامه تحصیل به تهران میاد وبه دلیل یک فوضولی کوچولو بااتفاقات ترسناک و گاه هیجان انگیزی روبه رومیشه. شروع داستان باکل کله ولی کم کم ترسناک میشه من توی این رمان سعی داشتم عشق و ترس و باهم به تصویر بکشم.
اونم موندن وجایزندوست و پاگذاشت به فرار و ازروی نرده هاسرخوردورفت پایین
منم که نبایدازاین کرگدن کم بیارم ازروی نرده هاسرخورم که مصادف شد
باکله پاشدنم وبلندشدن خنده برادارن گلم
https://niceroman.ir/?p=3191
لینک کوتاه مطلب: