خلاصه کتاب
گوشی اش که زنگ خورد، محتاط و نگران آن را برداشت و نگاهش کرد … امروز خیلی رفتارش عجیب شده بود … زیر چشمی که مرا پایید سرم را برگرداندم و به فضای کافی شاپ چشم دوختم … باید به یک شکلی حواسم را از او و تلفن حرف زدنش پرت می کردم … جای جالب و قشنگی به نظر می رسید … موزیک لایت و بی کلامش هم حس خوبی داشت … خیلی وقت بود که درست و حسابی بیرون نیامده بودم … این جور فضاها یک لذت ناب توی وجودم می ریخت … لذتی از روزهای خیلی خوب گذشته
https://niceroman.ir/?p=2086
لینک کوتاه مطلب: