قبل از اینکه خداحافظی آراز و بشنوه پیاده شد … بیشتر به خاطر اینکه نمیخواست آراز شاهد اشک ریختنش باشه … اشکایی که هیچ دلیلی قانع کننده ای برای باریدنش نداشت … به جز دلتنگی برای مردی که مردونگی و تو این چند روز بهش ثابت کرد … تا وقتی جثه ظریفش تو پیچ کوچه محو شد با نگاه دنبالش کرد
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " نایس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! - پشتیبانی وبسایت گروه فریا
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.