خلاصه کتاب
یک دختر به نام مایسا که با برادرش تنها زندگی میکنه. مایسا از طریق دوست صمیمیش رونیکا، با برادر رونیکا دوست میشه و اتفاقاتی براشون میافته.
ار بدم میاد فقط خدا میدونه! رهاخانوم، مادر رونیکا و رهام بود، آقافرشاد هم پدرشون. این زن و مرد عجیب من رو یاد مادر و پدر خودم میانداختن. واقعا عاشق هم بودن. الانم از نگاهاشون معلوم بود که حسابی بابت این مهمونی خسته شده بودن.
https://niceroman.ir/?p=3231
لینک کوتاه مطلب: