قدم هاشو به عقب میذاره و تعظیم کوتاهی برام می کنه و به سمت در میره … تمام وجودم می سوزه از یادآور خاطرات نحسی که تمام تالشم رو برای فراموش کردنش می کردم … شقیقه هام نبض دار میشه … نگاهم از قاب عکس کج شده بهنام دور نمیشه … صدای قدم هاش روی نبض شقیقه هام ریتم می گیره
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " نایس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! - پشتیبانی وبسایت گروه فریا
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.