خلاصه کتاب
الهام از تهران براي يه مدت طولاني دور ميشه و با مادرش به شيراز ميرن. الهام به اين فكر ميكنه كه جاشون امنه يا نه، ولي رابرت هنوزم دنبالشه و اين دفه دردسراي خيلي بزرگ تري به وجود مياره. عشق ديوانه وار الهام به كاميار باعث ميشه كه الهام براي ديدن دوباره ي محبوبش تا آخرين توانش بجنگه و بايد ديد اين دفه موفق ميشه كه ببينه كاميار خونسرد و مغرور هم دوستش داره يا نه…
https://niceroman.ir/?p=1381
لینک کوتاه مطلب: