پاهام و روی شن ها و سنگ ریزه های روی زمین فرو کردم و کلافه پوف بلندی کشیدم … تو دلم به جد و آبای رها فوش میدادم که دیدم تلو تلو خوران داره از دور میاد … دستام و زدم به کمرم و منتظرش شدم .. تا رسید کنارم شروع کردم به حرف زدن:
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " نایس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! - پشتیبانی وبسایت گروه فریا
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.