خلاصه کتاب
دختری به نام پریچهر که با مشکلاتِ زندگی خودش دست و پنجه نرم میکنه تو یه بهزیستی مشغول به کاره، صاحب و موسس این بهزیستی مرد جوان و ثروتمندی هست به اسم البرز وثوق که یه تاجر موفقه و صاحب چند رستوران زنجیره ایه. البرز بین کسایی که میشناسنش آدم موجه و خَیریه اما این فقط پوشش و ظاهریه که اون میخواد مردم ازش ببینن، مثل یه گرگ تو پوست میش... البرز و پریچهر درظاهر هیچ ربطی به هم ندارن، هرچند که سرنوشت قراره چیزای دیگه ای براشون رقم بزنه.. ولی البرز رازی داره که به پریچهر هم مربوط میشه، رازی که اگه پریچهر بفهمه شاید انقدر از البرز متنفر شه که به فکر کشتنش بیفته.
https://niceroman.ir/?p=5283
لینک کوتاه محصول: