خلاصه کتاب
“رامش” بزور مقنعمو روی سرم نگه داشتم و با اخمای توهم از این لباس فرم مسخره و بر گشت دوباره به مدرسه سمت پله ها راه افتادم تا برم توی حیاط و پاتوقمون. هانا و کیان اونجا منتظر منو جانان و ساحل بودن ولی خب جانان خانوم تا چشمش به آینه خورد مشغول مرتب کردن موهاش و گرفتن فیگورای مختلف جلوی اینه شد، منو ساحلم چون اصلا حوصله ی صبر کردن نداشتیم خودمون راه افتادیم تا بریم پایین. هنوز پامو روی پله ی اول نذاشته بودم که صدای داد جانان اومد: صبر کنین منم بیـ جیغ…
https://niceroman.ir/?p=2849
لینک کوتاه مطلب: