خلاصه کتاب
قهوه اش را تلخ مینوشد. موزیک ملایم در حال پخش، با نوای
قطرات باران تلفیق گشته و حس گنگی را تا ذره ذره ی وجودش
پیش میبرد.
خاطرات گذشته هر دم همچون فیلم، مقابل چشمانش اکران می
شود و او را تا دمدمای بغض، می کشاند.
خاطرات؛ جای خالی کسی در آغوشش را به رخش می کشند.
اولین قطره ی اشک که سقوط میکند، لبخندی تلخ، صورتش را
زینت می دهد. دوباره به پنجره می نگرد؛
ماشین را گوشه ای خلوت از خیابان پارک می کند و نگاهش را به " حال" آن بیرون دارد باران می بارد
https://niceroman.ir/?p=2608
لینک کوتاه مطلب:
عالییییی بودددد خداااا
من این داستان رو خواندم. واقعا قشنگ بود.دست نویسندش درد نکنه
بی صبرانه منتظر جلد دومشم :))))
وای وقتی تموم کردم هربار که یاد ایلیا میوفتادم قلبم تند میزد
چقدر خوبه این بشررر
سلام جلد دوم کی میاد منتظرررریم
نایس