خلاصه کتاب
عاشق که بشی چشمهات نابینا و گوشهات کور میشه، درست مثل یک فردی که نه میتونه چیزی ببینه و نه میتونه چیزی بشنوه. عاشق که میشی تمام تنت وجودش رو میخواد، همه تنت برای بودن کنارش لهله میزنه. عاشقی بد دردیه اما اون درد وقتی بهت ضربه میزنه که بفهمی کسی که عاشقشی تو رو به بازی گرفته...
خلاصه:
دختری که عاشق پسری میشه، اما اون به بازی گرفته میشه. توی این راه یک فرد دنبال انتقامه، انتقامی که میخواد از خواهر این دختر بگیره؛ اما توی این انتقام تنها کسی که صدمه میبینه خود اون دختره نه خواهرش
https://niceroman.ir/?p=6321
لینک کوتاه مطلب:
فصل دوم پلیز!