خلاصه کتاب
گیرم که باخته ام !!!
اما کسی جرات ندارد به من دست بزند یا از صفحه بازی بیرونم بیندازد .
شوخی که نیست , من شاه شطرنجم !!!
تخریب می کنم آنچه را که نمی توانم باب میلم بسازم .
آرزو طلب نمیکنم، آرزو میسازم .
لزومی ندارد من همانی باشم که تو فکر میکنی ،
من همانی ام که حتی فکرش را هم نمی توانی بکنی .
زانو نمی زنم، حتی اگر سقف آسمان ، کوتاهتر از قد من باشد !
زانو نمی زنم، حتی اگر تمام مردم دنیا روی زانوهایشان راه بروند !
” من زانو نمی زنم. . . “….
https://niceroman.ir/?p=1273
لینک کوتاه مطلب:
هم زیبا بود هم نه سایه سنی نداشت برای بچه دار شدن جاش بودم می اندختمش خودمو خلاص می کردم آخه چرا آدم باید یه همچین بچه ای نگه داشته باشه (واقعا حروم بود)یعنی به نظرم شانس آورد هر چند غلطه
ولی قضیه ی مادر سایه واقعا قوی و آموزنده بود خیانتش هم قابل توجیه
عالیه بخونید