کتاب قتل در خانه کشیش ، اولینبار توسط انتشارات "باشگاه جنایی کالین" در سال 1930 منتشر شد. کتاب بخصوص از این نظر اهمیت دارد که برای اولینبار شاهد خلق کاراکتر خانم مارپل در یکی از نوولهای کریستی هستیم. پیشتر خوانندگان خانم مارپل را با چند داستان کوتاه که در روزنامهها منتشر شده بود، شناختند. برخلاف پوآرو که کارآگاه مشهوری در لندن است، خانم مارپل پیرزن ریز جثه اما تیزبینی است که در یک دهکده زندگی میکند و ویژگی مهمش این است که اتفاقات اطرافش را هیچوقت ساده نمیبینید. او به ذات پلید بشر اعتقاد دارد و همینها باعث شده که اگر اتفاق عجیب و غریبی در دهکده خانم مارپل افتاد برای حل معما سراغ او بیایند. در دهکده آرام و کوچک و بیسروصدای سنتمری مید پیدا شدن جسد یک غریبه خود به خود عجیب هست چه برسد به اینکه جسد در خانه کشیش دهکده پیدا شود. اتفاقا دو نفر به قتل اعتراف میکنند و اینجاست که خانم مارپل باید شم کارآگاهیاش را به کار بگیرد و قاتل واقعی را پیدا کند. کریستی در این کتاب شخصیتپردازی فوقالعادهای برای معرفی قهرمانش دارد و نشان میدهد چطور میشود از یک پیرزن ساده، چهرهای سمپاتیک و جذاب و هیجانانگیز ساخت. ریتم درونی داستان علیرغم کندی اتفاقات به دلیل جریان ذهنی قهرمانمان عالی است.
25 سالم بود که زندگیم دست خوش تغییرات شد. تغییراتی که شاید اول با اومدن اسم تو شروع شد؛ ولی آخرش به اسم تو ختم شد...و من نمیدونستم بازی روزگار چهقدر ناعادلانه عمل میکنه. اول این بازی از یک وصیت شروع شد، وصیتی که باعث شد گلبرگ کهکشان یک آدم دیگه با یک هویت دیگه بشه! رفتن به اون عمارت برای من همه چیز بود؛ چون به تو میرسید! به تویی که زندگی رو ازم گرفتی...به تویی که هویتم رو گرفتی! من فقط یک بازیگر ساده بودم با کلی خیالهای رنگی که برای نبود تو خوشحالی میکرد. من...منی بودم که خودم رو بین نقاب سادگیِ یکی دیگه پنهان کردم تا به آخر زندگیِ تو برسم.
خاطره های پراکنده مجموعه 8 تا داستان کوتاه هست که 6 تاش به نوعی خاطرات خود خانم ترقی می باشد .
#اتوبوس_شمیران : خاطره ای مربوط به زمان کودکی وقتی که دختر کوچکی بوده و همیشه با راننده اتوبوسی به نام عزیز آقا به منزل بر می گشته .
#دوست_کوچک : از زمانی می گوید که مدرسه می رفته و دوستی داشته که با هم پیوند خواهری می بندند تا زمانی که دوست سومی از راه می رسد و دل گلی ترقی از غم فشرده می شود . بچه گانه بود غمش ولی واقعا دلم رو سوزوند .
#خانه_ی_مادر_بزرگ : از خانه مادربزرگ و عروسی دختر دایی اش می گوید از فضای آن زمان از خرید لباس و ...
این دنیا مثله شهربازی میمونه یه عده وارد بازی میشن و یه عده بازی ها رو هدایت میکنن یه عده هم بازی های جدید طراحی میکنن، این میون یه عده بازی می خورن و حالشون بد میشه و یه عده سرخوش از هیجانات کاذبی که بهشون دست داده بلند بلند می خندن و حتی به اونهایی که بد حالن نگاه هم نمی کنن.
دختر قصه ی ما تو این شهربازی بازیچه ی دست مردان مهم و عزیز زندگیش میشه و تو همین بازی ها کم کم بزرگ میشه
گاهی یک "نگاه" به تمام دنیا میارزد... گاهی یک نگاه میتواند، چنان عشقی را با خود داشته باشد، که هزاران جملهی دوستت دارم نداشته باشند... اصلا انگار عشق واقعی را چشم ها فریاد میزنند، نه زبان ها... عشق آدمها به خودتان را میان حرف هایشان جست و جو نکنید...! در چشمها دنبال عشق بگردید...! زبان ها به دروغ می توانند عاشق شوند اما... ! چشم ها هیچگاه عشقشان دروغ نیست...
کاترینا مورنو اهل ایتالیا که از قضا یه رگ ایرانی هم داره، رشته روانشناسی خونده و به خاطر حرفه ای بودنش بدجوری سر و صدا راه انداخته، دست سرنوشت مجبورش میکنه مردی به نام ژاویر جاوید رو درمان کنه، ژاویری که سالمه اما از نظر بقیه نه...یه مرد که زندگی خوبی داره ولی یکم کینه ای هم هست...و اینجوری سرنوشت دست به دست هم میده تا خانوم روانشناس هم درگیر کینه ی ژاویر جاوید شه! کینه ای که از خود روانشناسا سرچشمه میگیره :)
در مورد دختری از جنس درد که از روی ناچاری نقشه برای پیرمردی 60ساله پولداری می کشه ولی نمیدونه خودش طعمه اصلیه پس از اومدن پسر مرده از خارج کشور متوجه نقشه دخترمون میشه و همین باعث میشه
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " نایس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! - پشتیبانی وبسایت گروه فریا
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.