نایس رمان
دانلود رمان جدید
دانلود رمان بلاخره تموم شد از محبوبه برزگر
خلاصه کتاب
ترانه تهرانی که سرگرد دایره جنایی توسط یه فرد ناشناس که خودشو رایان معرفی میکنه تهدید میشه واتفاقاتی براش می افته که منم یه دخترشیردل، زیراین چرخ گردون که زندگیش را پی یک گرگ خشن، درکف خیابانهای خیس سرد شهر،یا گاهی قدم قدم، با نگاهای تیزدرپس اطراف کوه های بلند میگردم تا بیابم او را. اما تنها! تا بگیرم انتقام ارامش زندگی ام را. مانند شکارچی ای که درپی طعمه اش میرود حتی به قیمت مرگ.
دانلود رمان دلبر طناز من از آناهیتا 99
خلاصه کتاب
_وای خدا، من از دست اینا چیکار کنم؟ وایسا بچه مگه دستم بهت نرسه. آرتین: آذین صبر کن کمکت کنم. آخه من از دست این دو تا وروجک چیکار کنم؟ إإإ دیدی آب کف و پوست موز بذارن دم در آی کمرم آی دستم. با کمک آرتین از جام بلند شدم نگاه نگاه کل لباسام به گند کشیده شد از دست این دو تا. _آرتان، آرتام کارتون ندارم بیاید داخل. آرتان: واگعا؟«واقعا» _آره حالا بیاید سرما بخورین پول ندارم ببرمتون دکتر. بعد از اینکه بچه‌ها اومدن داخل لباساشون رو عوض کردم سفره انداختم تا شام بخورن. هی امشبم شام ندارم از کنار سفره به تنها دارایی‌هام نگاه کردم: آرتین، آرتام، آرتان آرتین ده سالشه و کلاس چهارم اما بر خلاف سنش خیلی بزرگانه و منطقی هستش و در هر شرایطی آدم رو درک میکنه.
دانلود رمان آتش سرد از اسما مومنی
خلاصه کتاب
آتش همیشه داغه و می سوزونه، ولی گاه می تونه سرد باشه! می تونه سرد باشه و زندگی ببخشه! رمان آتش سرد از دختری شکننده از جنس شیشه ای سخت حکایت می کنه! دختری که سردی آتش رو با تموم وجود حس می کنه! از زندگی دختری حکایت می کنه که زندگی آروم و بی دغدغه اش با وزیدن نسیمی تغییر می کنه و یاسمن با تصمیم طوفانیش، خودش رو در مسیر پر پیچ و خم حوادث گرفتار می کنه! مسیری که با وجود تموم سختی هاش، براش عشق رو به ارمغان میاره! آتش سرد از یه داستان عاشقانه ی پلیسی حکایت می کنه! با مامان همراه شدم و در حالی که به سمت آشپزخونه می رفتیم، دوباره پرسیدم: او اینجا چیکار داشت؟ _ هیچی، اومده بود شر دختری که خیلی سوال می پرسه رو از سر ما کم کنه! با اینکه می دونستم منظورش چیه، خودم رو متعجب نشون دادم و گفتم: منظورتون از کسی که زیاد سوال می پرسه منم؟… مگه او لولو خورخوره است؟!
دانلود رمان تنهایی در مرز نگاه از زهرا عبدی (دلربا)
خلاصه کتاب
صدای زنگ اومد. بلند نشدم عین طلبکارا نشستم. در کل دختر پروعی بودم… دست خودم نبود این اخلاقم در ذاتم بود عصبی و مغرور نگاه به در کردم. صداشون آمد. عمو میلاد که صدای خوب وگرم و دلنشینی داشت گفت: سلام مادر خوبین؟ باباجان شما چطور حالتون خوبه؟ مامان جون و بابا بزرگ هردو گفتند: پسرم ما خوبیم، خدا حفظت کنه. دونه دونه آمدند خونه، کامل داخل خونه شدند. تا منو دیدند، تعجب کردند و باهام کمی سرد حال واحوال کردند. خب معلومه دوست نداشتند خلوتشون بهم بخوره، چرا که پدر من باهاشون
دانلود رمان محکوم به اعتراف از زهرا عبدی (دلربا)
خلاصه کتاب
سرگرد: از روز آشناییت با نوید برام بگو بچه ها دارن صداتو ضبط می کنن پس صادقانه بگو بدون هر گونه دورغی! چشمانم را زوم صورتش جذابش کردم و سری تکان دادم. اخم کردم. من: من همیشه راست گفتمو باز هم میگم من یک دختر کنجکاو وشیطونی بودم خیلی هم بازیگوش، وقتی ۱۷ سالم شد تصمیم گرفتم برم برای خودم کار پیدا کنم و به قولی دستم تو جیب خودم باشه و مستقل باشم… پس در به در دنبال کار میگشتم خیلی خام و ساده بودم یک روز که توی پارک نشسته بودم مردی کنارم نشست اون گفت مرد، نوید بود بهم چی شده من هم گفتم دنبال کار می گردم نوید چشماش برق
دانلود رمان مهمان ویرانگر از fateme.313
خلاصه کتاب
کل وسیله هامو جمع کردم دو تا چمدون گنده کل رژ لبام … لاک … لوازم آرایشی و هر چی دلت بخواد‬! یه نگاه کلی به اتاقم انداختم واقعا دلم براش تنگ میشه مانتو قرمز خوشجیلمو با شلوار و‬ شال سفید کوتاهم پوشیدم … کفش پاشنه بلندمو که پاهای لاک خوردمو قشنگ نشون میداد‬ پوشیدم. ای جون چه خوردنی شدم رژ لب قرمزمم همیشه رو لبام‬ … از پله ها اومدم پایین صدای مامی در اومد‬! دختر زود باش دیگه دیر شد‬ … آژانس پایینه ها‬ … ‫رفتم هم بابامو هم مامانمو ماچ کردم‬!
دانلود رمان بت پرست از محیا . م
خلاصه کتاب
جلوی موهاشو طلایی کرده بود … پوستشم سفید بود … ابروهاشو شیطونی برداشته بود … تابلو بود رژ گونه زده … یه گردنبند داغون هم انداخته بود … فروهر! حتی اگه ازشون می پرسیدی این چیه می گفتن نمی دونیم … الآن فقط یه نماد بود واسه جوونا … واسه مخالفتایی که نمی تونستن کنن … واسه نشون دادن این که ایرانی اند! البته این دلایل باسواداشون بود … از بقیه می پرسیدی فقط می گفتن شیکه با کلاسه … جذابیت داره … تو حالیت نیست!
دانلود رمان سه سوت از بهاره شریفی
خلاصه کتاب
با صدای سوت خانم سهیلی توپ و ول کردم … همراه صدای برخورد توپ به‬ زمین بقیه توپ ها هم رها شدن! صدای ناله بچه ها با صدای تپ و تپ توپها‬ که می خورد به زمین قاطی شده بود و توی سالن اکو می شد! انگار خانم‬ سهیلی می خواست همین جلسه اولی زهر چشم بگیره تا بقیه ترم حساب کار‬ دستمون بیاد! تمام عضالتم گرفته بود … بچه ها عرق ریزون به سمت رخت کن‬ ها می رفتن و چند نفری هم که قرار بود توپارو جمع می کردن.! دیگه واقعا کسی حال و حوصله حرف زدن هم نداشت …اصلا فکرشم نمی کردم واحد بسکتبال این همه داغون باشه!
ورود کاربران

لیست مترجمین
Translation - List
درباره سایت
دانلود کتاب رمان های جدید ایرانی و خارجی
آخرین نظرات
  • Pariiiسلام. از پارت ۲۰۱ رمان برزخ سرد میشه تا حدود ۱۰۰ پارت نیست. بعد از پارت ۳۰۱ دوبا...
  • adminسلام از بخش تماس با ما به آیدی نوشته شده پیام بدین...
  • samiehسلام من مبلغ رو پرداخت کردم و کسر شد ولی دانلود نمیشه؟!...
  • adminلطفا به آیدی نوشته شده در صفحه تماس با ما پیام بدید...
  • نصیریمن فایلو خریداری کردم ولی لینک مشکل داره...
  • ناشناسعالیییییی...
  • بهارخیلی رمان قشنگیه حیف که رمان دیگه ای از این نویسنده پیدا نکردم...
  • ناشناسخیلی مزخرف بود خانم یه ذره با حوصله ،یه ذره دقیق این چیه آخر نتونستم سنون بفهمم...
  • نگیناسم جلد دوم چیه؟...
  • Shimaخوشم اومد از قصه‌هاش.ممنون...
ابر برچسب ها
شبکه های اجتماعی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " نایس رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد! - پشتیبانی وبسایت گروه فریا
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.