خلاصه کتاب
روزهایی که در خانه مادر بزرگ جمع می شدیم و با نوجوانان هم سن و سال که اغلب خاله زاده و نوه خاله و عمه زاده و عمو زاده بودند، در حیاط بزرگی که شاخ و برگ درختان کهنسال هرگز اجازه نمی داد اشعه ی خورشید داغ تابستان روی حوض بزرگ وسط حیاط بیفتد بازی میکردیم، بهترین روزهای آن دوران بود، مادربزرگ چنان علاقهای به اقوام دور و نزدیک داشت که به هر مناسبتی عدهای را در خانهای که از مادرش به ارث برده بود جمع می کرد تا هم از تنهایی بیرون بیاید …
https://niceroman.ir/?p=3883
لینک کوتاه مطلب: