خلاصه کتاب
خلاصه داستان: سیگار شکالتی روایتگره داستان یه مرده.
یک مرد خسته و تنها. بریده از همه و چنگ انداخته به دنیا برای نجات خودش از هر سقوطی.
نه تنها خودش که هر کس دیگه ای که شاید مبتلا بشن به دردی که اون کشیده و چشیده.
با سلول به سلول تنش. با ذره ذره و قطره قطره خونش.
می خواد ریسمانی باشه برای بالا کشیدن هر کسی که تو قعر چاه تنهایی و ضلالت فرو می ره.
حتی اگه باعث بشه خودش سقوط کنه…
قسمتی از رمان سیگار شکلاتی
-اوففف دستت درد نکنه داداش شهراد. حال دادی خفن.
شهراد پوزخند زد، از لب تخت بلند شد.
دستمالی که مخصوص پاک کردن دستاش بود رو از توی کیفش بیرون کشید و انگشتای بلند اما پینه بسته اش رو یکی یکی روی دستمال کشید، بعد کف دستش و بعد هم کل دستش رو با وسواس پاک کرد.
https://niceroman.ir/?p=115
لینک کوتاه مطلب: