خلاصه کتاب
از کودکی این حس در کنارم بوده تا الان که بیست ساله هستم
اسم این حس را حس ششم گذاشته ام
تعریف دقیق و کاملی از این حس ندارم اما اگر بخواهم خلاصه بگویم
حسی که از کودکی با من بوده و بدون دیدن و یا شنیدن خطر هارا حس میکنم همیشه وقتی خطر را حس میکنم اتفاق بزرگ و ناهنجاری پیش می اید
و گاهی دهانم بدون کنترل کردن خودم حرف میزند میگوید که چه میشود و چه نمیشود
انگار که فردی زبان من را کنترل میکند اما هیچکس جز خودم نیست،انگار در ذهنم صدایی مزاحم همه چیز را به من میگوید
مانند پیش بینی کردن یا پیش گویی کردن …..نمیدانم اسم های زیادی دارد
اوایل از این وضعیت میترسیدم فقط پدر و مادرم از این وضعیت خبردار بودند
پدر همیشه سرم را نوازش میکرد و میگفت :درسا حس ششم تو یه هدیه از طرف خداست باید از خدا ممنون باشی و از این حس ششم در راه درست استفاده کنی
حرف های پدرم همیشه من را در راه درست نگه داشته و نگه می دارد
دلم برایش تنگ شده دوسال است که چهره پُر محبتش را ندیده ام
https://niceroman.ir/?p=196
لینک کوتاه مطلب: