خلاصه کتاب
از لای در نگاهی دزدانه به بیرون انداختم … همه جا تاریک و سوت و کور بود و این می توانست خبر خوبی باشد برایم … باریکه ای از نور مهتابی از پنجره ی سمت تراس افتاده بود توی راه پله ها … می توانستم امیدوار باشم که تا این لحظه همه اعضای خانه به خواب خوش فرو رفته اند … تنها عادت خوبی که داشتند همین به موقع خوابیدنشان بود دیگر نمی شد وقت تلف کرد … باید دست می جنباندم
https://niceroman.ir/?p=1742
لینک کوتاه مطلب:
بسیار عالیییییی . خانم لاری نویسنده محبوب من است هر رمانی که از ایشون خوندم واقعأ لذت بردم باتشکر فراوان… 🌹🌹
واقعاعالیه ازخوندنش لذت بردم
ممنون ازخانم لاری
این رمان واقعأ شاهکار👏👏👏👏
عالیییییی